"مدی" یک دانشجو، شب‌ها به عنوان قفل‌ساز کار می‌کند. او به کلر کمک می‌کند تا وارد آپارتمانش شود، اما خیلی زود متوجه می‌شود که او درباره هویتش دروغ گفته و چیزی را که متعلق به مردی خطرناک به نام "یانیک" بوده، دزدیده است. مدی در یک تعقیب و گریز گرفتار می‌شود و یک شب فرصت دارد تا بی‌گناهی خود را ثابت کند.

توماس با والدین و دوستانش در یک پایگاه نظامی در مستعمره ماداگاسکار زندگی می‌کند. او به تدریج از سیاست‌های ارضی و جنسی آگاه می‌شود و در عین حال، راهی برای تخیل خود در ماجراهای جنایتکار فانتومت پیدا می‌کند.

می گویند برای هر کارآگاهی یک پرونده است که بدون آنکه دلیلش را بداند بیشتر از همه باعث عذابش می شود. برای "یوهان" این پرونده، معمای قتل "کلارا" است و ...

فیلم داستان "بئاتریس" یک بیوه که با خانواده اش زندگی می کند. هنگامی که او با "مختار" یک معلم ایرانی که به طور غیرقانونی از اروپا فرار کرده بود، روبرو می شود، زندگی و اعتقادات او ویران می شود. برای عشق، او باید با تعصبات خویشاوندان و قوانین خانواده اش روبرو شود و ...

آن دو از اروپای شرقی می آیند. از روسیه، رومانی و اوکراین. آنها پسران شرقی هستند. کسی سن دقیق آنها را نمی داند. ممکن است روسپیگری کنند، اما راهی برای یقین وجود ندارد. مولر که مردی با احتیاط است حواسش به این دو پسر هست. یک روز از آنها می خواهد که به ملاقاتش بروند، اما هیچ نمی داند که قرار است به دام بیفتد…

جوان معصومی شیفته دختر مرموزی می شود. جوان با این کارش وارد سیاه چاله ای تاریک می شود و به دنیای بازی مرگباری وارد می شود و ...

یک منشی ماشین رئیسش را می دزدد و برای خوشگذرانی به جاده می زند. او به یک شهر ساحلی می رود که مطمئن هست هیچوقت آنجا نبوده، اما همه اهالی آنجا اسم او را می دانند. اما شرایط زمانی بحرانی تر می شود یک جسد در صندوق عقب ماشین پیدا می شود و او مظنون به قتلی می شود که هیچ چیز درباره اش نمی داند ...

پس از اینکه پلیس، ماشین زنی که در بوران برف ناپدید شده است را پیدا می کند، متوجه می شود که پنج نفر دیگر با این ناپدید شدن ارتباط دارند و ...

یک زن بازیگر، یک نویسنده، یک دانشجو و یک کارمند دولتی تلاش می کنند پس از ورود نازیها به پاریس از شهر فرار کنند...